دل نوشته های مامان

اینم پسرم وقتی که کمد خاله سحر و بهم ریخته بقول بابا مهدی باید خاله سحر اتاقش و بیمه کنه     ...

سلام پسر قشنگم امروز 95/03/04 همراه با مامان و دوستاش رفتی رستوران پرنا خیابان 13 کیانپارس کلی ذوق زده شده بودی چون پانیسا دختر دوست مامان سارا رو دیده بودی و کلی خوشحال بودی و ارتباط قرار کردی با خاله نازنین هم کلی دوست شدی و برات شعرای انگلیسی قشنگ میخوند   ...

اینم رئیس مامان سارا آقای محمدی تو باهاشون خیلی حال میکنی ...

عسل مامان سارا امروز 4 دندونی شد بالاخرده دوتا دندون بالات هم به اندازه  2 یا 3 میلیمتر زده بیرون و یاد گرفتی که گاز بگیری عین سوزن دندونات و تو دستمون فرو میکنی دیگه داری بزرگ میشی و ما داریم روز به روز پیرتر میشیم قد کشیدنت به ما انگیزه زندگی میده تو عالی هستی عالی ترین پسر دنیا بهترین پسری که خدا آفریده دوست دارم عزیزکم، جیگرم، جونم، عشقم ...

دلبندم پسرک قشنگم امروز ساعت 1 صبح برای اولین بار خودت دستت رو گذاشتی رو زمین و به سختی بلند شدی و چند ثانیه روی دوپای قشنگت ایستادی من و بابا از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم انگار دنیا رو بهمون داده بودن امیدوارم شاهد بزرگ شدن و قد کشیدن روز به روزت باشم عزیزم دوست دارت مامان سارا   ...

...

امروز روز جشن دندونیت بود ایشالا تمام دندونات و راحت در بیاری پسرم مبارکت باشه ...